سه‌شنبه ۱۸ دی ۱۳۸۶ - ۱۳:۵۰
۰ نفر

همشهری جوان: «دفتر طنز» حوزه هنری بهترین‌های طنز یک دهه اخیر ایران را انتخاب کرد.

پر ‌بیراه نیست اگر بگوییم در این سال‌های اخیر «دفتر طنز» حوزه هنری تهران، یک‌تنه با کلاس‌ها و شب شعرها و کارگاه‌ها و جشنواره‌های تک و توک، یک‌ تکانی به اوضاع طنز مملکت داده است.

امسال هم «دفتر طنز» بانی یک اتفاق خوب در حوزه طنز ایران بود؛ کتاب سال طنز! امسال اولین دوره‌ این جشنواره بود و این‌طور که از شواهد و قرائن پیداست و آن‌طور که دبیر جشنواره - سید جواد موسوی- در نشست خبری جشنواره گفته، مثل اینکه قرار نیست دومی داشته باشد. اما به هر حال همین یکی‌اش هم می‌تواند به‌قدر کافی مهم و تاثیر‌گذار باشد و نشان می‌دهدکه اهالی طنز از مدت‌ها قبل از جایگاه و وضعیت مبهم کتاب‌های طنز در مراسم کتاب سال وزارت ارشاد زیاد راضی نیستند؛ پس خودشان دست به کار شدند تا فکری به حال این ماجرا بکنند که نتیجه‌اش شد «نخستین کتاب سال طنز».

توی این جشنواره نزدیک 300 ناشر، کتاب‌های طنزشان را برای داوری به جشنواره فرستادند، کلی طنزپرداز ریز و درشت دور هم جمع شدند و کارها و آثاری که بین سال‌‌های 75 تا 85 منتشر  شده‌ بود، خوانده و داوری شد.

چند کارگاه آموزشی خوب هم در طول جشنواره به‌پا بود که گرداندن‌شان به‌عهده چند نفر از آدم‌های اسمی طنزمان بود. نزدیک به 2 هفته‌ پیش اختتامیه‌ این جشنواره برگزار شد و بهترین نویسندگان حوزه‌های کتاب‌های شعر، نثر، تحقیق، ‌ترجمه و داستان طنز انتخاب و معرفی شدند و جایزه گرفتند.

البته برگزاری جشنواره و جایزه طنز همچین هم بی‌سابقه نیست؛ از مهم‌‌ترها یکی جشنواره‌ سراسری «طنز مکتوب» است که همین امسال اولین دوره‌اش برگزار شد و بر اساس موضوع مسابقه، کلی اثر به دبیرخانه‌ جشنواره(دفتر طنز حوزه‌ هنری استان تهران) سرازیر شد. جشنواره دیگر، «طنز طهران» است.

امسال دومین سالی بود که «خانه طنز بنیاد نویسندگان و هنرمندان» این جشنواره را برگزار کرد. تمرکز این جشنواره بیشتر روی مسائل شهری و شهروندی است که پارسال موضوعش مترو بود و امسال انتخابات. جشنواره «طنز و کاریکاتور بم» هم سال گذشته اولین دوره‌اش توی شهر بم برگزار شد اما امسال که فعلا خبری از دور دومش نیست.

مسابقه‌ سراسری «طنز ماهنامه گل‌آقا» و جشنواره «طنز 18 کلمه‌‌ای» رادیو جوان هم تا الان یک دوره برگزار شده‌اند و با توجه به محبوبیت هر 2برگزارکننده- ماهنامه گل‌آقا و رادیو جوان- می‌شود تا حد زیادی به آینده‌شان امیدوار بود. با این حال اهمیت این جایزه، یعنی کتاب سال طنز در این است که نمونه‌های خواندنی و قابل توصیه‌ای از متون طنز یک دهه اخیر ارائه داده و برگزیده‌هایش، حکم راهنما برای عموم خوانندگان را دارد. این جشنواره 14چهره برگزیده داشته که در این صفحات، به 8 تا از آنها پرداخته‌ایم. اکبر اکسیر (در بخش شعر)، احمد مجاهد (در بخش تحقیق)، یوسفعلی میرشکاک (در بخش نثر)، محمدعلی علومی، ناصر غیاثی و محمد رفیع‌ضیایی (در بخش داستان) به خاطر ضیق(!) جا  از قلم افتاده‌اند.

کیومرث صابری فومنی (گل‌آقا)- برگزیده بخش نثر
صداقت (هرچقدر هم که کلمه دستمالی شده‌ای باشد) ویژگی کمیابی است که بودنش می‌تواند حرف یک آدم را در هر شرایطی تبدیل به «حرف حساب» کند؛ چه وقتی که آن آدم ستون‌نویس روزنامه یا مشاور رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر باشد و چه وقتی که همه‌کاره تریبونی مثل «گل‌آقا».

در بیشتر دوران فعالیت «صابری»، ما بچه بودیم و تا آمد چیزی سرمان بشود، هفته‌نامه «گل‌آقا» تعطیل شد و بعد هم خود صابری فوت کرد. با این حال چیزهای جسته گریخته‌ای یادمان است و چیزهای زیادی هم بعدها از او خواندیم. دوست‌داشتنی‌بودن «گل‌آقا» و قلمش (که ربط چندانی به قیافه و لبخند بانمکش نداشت) به همین صداقتش برمی‌گشت که به طرز عجیبی با جسارت قاتی می‌شد بدون اینکه احساس کنی جایی از کار می‌لنگد و مطلبش بوی شعار یا تبلیغ برای جناح یا شخص خاصی می‌دهد.

همین چیزها بود که او را آدم محترمی می‌کرد؛ همین که به قول خودش قصد براندازی یا توهین به کسی را نداشت. ارزشی که او برای قلم قائل بود، در تمام طنزهایش دیده می‌شود. او به قلم به چشم ابزار نگاه نمی‌کرد و فقط می‌خواست حرف مردم را با «دو کلمه حرف حساب» بزند و درواقع با همین طنز به مردم یاد می‌داد که ماجراها را چطور ببینند و حل و فصل کنند.

البته به قول خودش، اینها برای مردم «حرف حساب» بود و برای سیاستمدار، «طنز» به حساب می‌آمد. با همه اینها، گاهی طنز و شعرهایش برای نسل ما پرطمطراق یا حتی کسل‌کننده بود ولی این باعث نمی‌شد جان کلام‌اش را نگیریم و یادمان برود که بزرگ‌ترین لطف کیومرث صابری به ما، راه‌انداختن هفته‌نامه «گل‌آقا» بود؛ چیزی که هنوز هم لنگه‌اش پیدا نشده؛ آن شیوه‌ای که آدم‌ها در کنار رعایت ادب و اخلاق، روی لبه تیغ سیاست حرکت کنند و جسورانه به حساس‌ترین سوژه‌ها نزدیک بشوند و حرف اصولی بزنند.

رضی هیرمندی- برگزیده بخش ترجمه
پسر کوچولو گفت من گاهی وقت‌ها قاشق از دستم می‌افتد/ پیرمرد کوچولو گفت من هم.../ پسرکوچولو گفت من شلوارم را خیس می‌کنم/ پیرمرد کوچولو گفت من هم.../ پسر کوچولو گفت من بیشتر وقت‌ها گریه می‌کنم/ پیرمرد کوچولو سر تکان داد و گفت من هم همین‌طور/ پسر کوچولو گفت از همه بدتر انگار آدم‌بزرگ‌ها به فکر من نیستند/ آنگاه پسر کوچولو گرمای دست چین‌خورده‌ای را احساس کرد/ پیرمرد کوچولو گفت می‌فهمم.../ می‌فهمم چه می‌گویی... .

رضی هیرمندی بین همه آثاری که از شل سیلور استاین ترجمه کرده است، این شعر را بیشتر دوست دارد. ما ایرانی‌ها سیلور استاین را با ترجمه‌های رضی هیرمندی شناخته‌ایم؛ شناخت هیجان‌انگیز و تر و تازه‌ای که بعدها به لطف مترجم‌های فراوان و بی‌حوصله کشورمان به تاریخ پیوست. نوشته‌های استاین شاد بودند و در عین حال غم داشتند.

رضی هیرمندی به آن می‌گوید: «طنز عمیق و خردکننده» و همین طنز را یکی از چالش‌هایی می‌داند که مترجم در برگرداندن آثاری شبیه این با آن روبه‌روست. البته او به خاطر درآوردن این طنز در ترجمه‌هایش از کتاب‌های استاین نبود که جایزه طنز سال را گرفت بلکه به خاطر درآوردن این طنز در ترجمه‌هایش از آثار آقایی به اسم «دکتر زیوس» بود. «دکتر زیوس» یکی از اسم های مستعار شاعر و نویسنده‌ای آمریکایی است که با چاپ اولین کتابش در سال 1937، انقلابی در حوزه ادبیات کودکان به پا کرده و سیلور استاین هم تحت‌تاثیر او بوده است؛ هر چند هیچ‌وقت به روی مبارکش نیاورده و سعی کرده راه خودش را برود.

نجف دریابندری- برگزیده بخش ترجمه
برای نجف دریابندری سخت است که جلوی خودش را بگیرد و در وسط یک مکالمه جدی درباره مثلا «نقد ترجمه» یا یک موضوع پیش‌پاافتاده مثل اوضاع ترافیک تهران، شوخی تازه‌ای رو نکند. اگر محضر او را درک کرده باشید، این خیلی راحت دست‌تان می‌آید؛ درست در وسط بحث‌ها، شوخی‌ها در مغز او قل‌قل می‌کنند و انگار به در و دیوار می‌زنند تا مجالی برای بروز و به سطح آمدن پیدا کنند؛ «حالا این یکی را داشته باشید!»

این جریان پرخروش طنز و مزه‌پراکنی را اگر توفیق دیدار حضوری با نجف نصیبتان نشود، در کتاب گفت‌وگویش با ناصر حریری («یک گفت‌وگو» نشر کارنامه) هم می‌توانید ببینید. در این کتاب، حریری (گفت‌وگوکننده) از همین حاشیه‌روی‌ها و مزه‌پراکنی‌های نجف رسما از کوره درمی‌رود و هرچقدر سعی می‌کند این ذهن طناز نجف را مهار کند، راه به جایی نمی‌برد و نجف به هیچ صراطی مستقیم نمی‌شود؛ مثلا در جایی از کتاب، نجف دارد درباره نثر ویلیام فاکنر(نویسنده آمریکایی) حرف می‌زند که یک‌دفعه حلوای انگشت‌پیچ (حلوای بومی بوشهری‌ها) برایش تداعی می‌شود و  شروع به مزه ریختن می‌کند.

ذهن طناز او را در کتاب «چنین حکایت کنند» هم می‌شود رصد کرد (همان کتابی که نجف به خاطرش جایزه بهترین ترجمه را گرفته)؛ کتابی که ویل کاپی (طنزنویس آمریکایی) نوشته بود و دریابندری از آن  ترجمه‌ای آزاد ارائه داده بود. کتاب، خودش به اندازه کافی خنده‌دار بود و نجف با مزه‌پراکنی‌های ویژه‌اش،  بار طنز آن را مضاعف کرد. «چنین حکایت کنند» یک اوردوز (Overdose) واقعی شوخی و خنده است و یک ضیافت واقعی برای طنزدوستان.

پرویز شاپور- برگزیده بخش نثر
اوایل کسی فکر نمی‌کرد که نوشته‌های کوتاه شاپور در مطبوعات تبدیل به یک اتفاق یا جریان شوند؛ در نگاه اول بیشتر یک‌‌جور خل‌بازی بامزه به نظر می‌آمدند که ممکن بود مثل خیلی دیگر از کارهای آوانگارد و بی‌سرو ته مجلات، بعد از چند صباحی فراموش شوند اما کم‌کم این نوشته‌ها به چشم آمدند و جایگاه خودشان را پیدا کردند؛ آن هم به واسطه طنزی که در لابه‌لای سادگی و کوتاهی استادانه جملات پرویز شاپور شکل گرفت و جمله به جمله رشد کرد و تبدیل به موجود کامل و جدیدالخلقه‌ای به نام «کاریکلماتور» شد.

رنگین‌کمان، پیراهن گلدار، پشه‌بند، گل قالی، گربه، سنجاق قفلی، عنکبوت و موش، ابزارهای طنزآفرینی شاپورند که گاهی یک جمله عاشقانه فوق‌العاده را می‌سازند و گاهی طعنه‌ای تند و تیز و پرمعنی به شرایط فرهنگی و سنتی جامعه را؛ گاهی هم فقط یک تصویر سوررئالیستی نابند. چیزی که نمک این جمله‌های قصار است، نگاه وارونه وارونه وارونه شاپور به کلمه‌ها و اشیاست.

شاید قبل از پرویز شاپور کسی چنین شکل خلاصه و جمع و جوری از طنز را ارائه نداده بود. برای فهم تمام و کمال طنز شاپور باید با قواعد دنیای غیرعادی‌ا‌ش آشنا بود؛ طرح‌های ساده‌‌اش ـ که آدم را یاد نقاشی‌های باستانی دیواره غارها می‌اندازند ـ را باید دید و داستان بامزه اهمیت کلمه‌های پرکابردی مثل «گربه» در طرح‌ها و نوشته‌هایش را باید دانست؛ هر چند بدون دانستن این چیزها هم می‌شود از طنازی دنیای وارونه وارونه وارونه شاپور لذت برد و به «وقتی تصویر گل‌محمدی در آب افتاد ماهی‌ها صلوات فرستادند» لبخند زد.

عمران صلاحی- تقدیر شده در بخش ویژه
وقتی پارسال عمران صلاحی از میان ما رفت ـ مثل تمام آن وقت‌هایی که وقتی کسی را از دست می‌‌دهیم سراغ یادگاری‌هایش می‌رویم ـ دوباره و چند باره سراغ کتاب‌هایش رفتم، جعبه مجلات «گل‌آقا» را از انباری بالا آوردم و چند کتاب دیگر از او خریدم و خواندم.
هر چقدر بیشتر می‌خواندم، تازه می‌فهمیدم ما چه طنازی را از دست داده‌‌ایم. نوشته‌های صلاحی ـ چه نثر و چه نظم ـ ساده و سریع‌الهضم‌اند؛ یک چیز بینابین؛ بین سادگی و سختی؛ برای همین هم همه‌جور آدم با هر میزان سواد و دغدغه را درگیر می‌کنند.

جملات صلاحی کوتاهند و صلاحی اطلاعات ادبی و کلمات قلمبه سلمبه‌اش را به رخ خواننده نمی‌کشد. او احتمالا از آن دسته نویسنده‌هایی بود که وقتی چیزی می‌نوشت، اگر آن را به بچه‌ای نشان می‌داد و او نمی‌فهمید، بی‌خیالش می‌شد.

نوشته‌های او بیشتر طنز اجتماعی است تا سیاسی، برای همین تاریخ مصرف ندارد. عمران صلاحی مثل خیلی از طنزپردازهای دیگر از فرصت‌های غیرعادی هم برای طنازی استفاده می‌کرد؛ مثلا پشت جلد کتاب‌‌هایش می‌نوشت حالا که یواشکی کتاب را برگردانده‌‌اید تا قیمتش را ببینید، بد نیست فلان موضوع را هم بدانید تا این کارتان دلیل داشته باشد.
او حتی در مقدمه کتاب‌هایش ـ که معمولا در نمونه‌های مشابه، جدی و عصاقورت داده‌اند ـ از ماجرای «طنزیم» (به جای تنظیم!) مجموعه می‌‌گوید و مدام از مخاطب عذرخواهی می‌کند و کلی تکه ساده اما اساسی می‌اندازد؛ چه به خودش، چه به بقیه!

واقعا می‌ارزد کتاب‌های او را در گوشه کتابخانه‌تان داشته باشید؛ کتاب‌هایی مثل طنزآوران امروز ایران، یک لب و هزار خنده، حالا حکایت ماست، از گلستان من ببر ورقی، عملیات عمرانی و... .

جمشید ارجمند- برگزیده بخش ترجمه
«من شاگردان‌ام را دوست دارم بی‌اینکه متوقع باشم آنها هم من را دوست داشته باشند... منم که هرکجا می‌روم اول اعلام می‌کنم آهای، من شما را دوست دارم...»؛ این حرف‌ها را جمشید ارجمند، در مراسم بزرگداشتش در خانه هنرمندان  زد و جمله آخرش را با چنان نعره‌ای گفت که صورت استخوانی و پر از چین و چروک‌اش تا بناگوش سرخ شد.

 به‌نظر می‌رسد هنوز چیزی از جنس شر و شور دوران جوانی در وجود پیرمرد مانده که این‌طور راحت فریاد می‌کشد.

جلوی اسم جمشید ارجمند قطاری از عنوان‌ها می‌شود ردیف کرد؛ مترجم، منتقد سینما، نویسنده و ویراستار.

  ارجمند فارغ‌‌التحصیل دانشکده حقوق است و بعد از اینکه به فرانسه رفت و اقتصاد خواند، به ایران برگشت و در هفته‌نامه طنز «آهنگر» مشغول به کار شد.

اما ترجمه یک اثر طنز کار سختی است؛ چون هم باید به متن اصلی وفادار بود و هم آن لحن و حس طنزی که نویسنده در قالب کلمات به خواننده القا می‌کند، باید در ترجمه دربیاید؛ کاری که ارجمند در ترجمه 2 کتاب «دنیای کوچک دن کامیلو» و «شوهر مدرسه‌ای» (هردو، اثر طنزنویس ایتالیایی، جووانی گوارسکی)، به‌خوبی از پس آن برآمده است؛ طوری که جایزه کتاب طنز سال در بخش ترجمه را برای این دو ترجمه به او دادند؛ جایزه‌ای که مطمئنا مرد را سرحال می‌آورد.

مهدی اخوان ثالث- برگزیده بخش تحقیق
نقیضه یا Parodi، کاری است که در آن، طرف یک شعر یا حرف یا حکایت معروف را بردارد و از روی آن، شعر، حرف یا حکایت مسخره‌ای بسازد؛ مثلا به جای «بشنو از نی چون حکایت می‌کند» معروف مولانا، شعری بسازی با مثلا این شروع که «شیشه از قل‌قل حکایت می‌کند»؛ یا شعر خواجه شیراز یعنی «ای که از کوچه معشوقه ما می‌گذری / بر حذر باش که سر می‌شکند دیوارش» را به این شکل بخوانی؛ «ای که از کوچه معشوقه ما می‌گذری / ما هم از کوچه معشوقه تو می‌گذریم!»؛ به این عبارات می‌گویند نقیضه.

این کار از قدیم‌الایام نزد ملت «طنزپرداز»پرور ما رواج داشته و هنوز هم البته دارد. بامزه‌هایی پیدا بوده‌اند که کل دیوان سعدی و حافظ را نقیضه گفته‌اند و خیلی از شاعران و نویسندگان دیگر هم از سر خوشحالی یا بیکاری یا هر چیز دیگری، تجربه‌هایی در این زمینه داشته‌اند. منتها قبل از اخوان ثالث، کسی به این کار به شکل جدی نگاه نمی‌کرد.

اخوان بودکه با قضیه نقیضه‌سازی در حد یک هنر برخورد کرد، نقیضه‌سازان بزرگ را شناسایی و معرفی کرد، اسلوب و روش‌های کار آنها را نشان داد و خلاصه، کتاب «نقیضه و نقیضه‌سازان» را نوشت. اخوان خودش هم در فن نقیضه و اصولا طنز صاحب ذوق عجیبی بوده. کافی است مقدمه‌های کتاب‌ها و نیز مقالات‌اش را بخوانید تا ببینید که شاعر ناامید «زمستان است»، چطور در نثر طنازی می‌کند. مثلا در کتاب «آخر شاهنامه»، اخوان با حکایت عامیانه معروف «فضول را بردند جهنم...»، یک مقدمه کامل نوشته است و در مؤخره «از این اوستا»، سفرنامه‌ای برای ناصرالدین‌شاه نوشته که شاهکار محض است؛ با همان نثر دوره قاجاری، با همان لغات و ویژگی‌های نوشتاری و حکایت روزی که مثلا ناصرالدین‌شاه در فرانسه به حمام رفته و مترجم مخصوص را صدا زده تا بگوید فرانسوی‌ها به لیف و سنگ‌پا و مشت و مال و دلاکی چه می‌گویند و «مردک نمی‌دانست. قدری فحشش دادیم که حرام می‌کند این نانی را که می‌خورد!».

ناصر فیض- برگزیده بخش شعر
نمی‌دانم تا به حال چند بار امتحان کرده‌اید شعر طنز بگویید یا اصلا با شعرهای طنز حال می‌کنید یا نه. ولی فقط یک بار سعی کردن کافی است تا به شما نشان دهد ماجرا اصلا به این سادگی‌ها که موقع خواندن شعر به‌نظر می‌رسد، نیست. برای سرودن یک شعر طنز خوب علاوه بر اینکه باید شاعر خوبی باشید، باید آدم بامزه‌ای هم باشید. این ترکیب چیز کمیابی است.

ناصر فیض یکی از کسانی است که تسلط فوق‌العاده‌ای به هر دوی این حوزه‌ها دارد و ترکیب کمیاب شعر و طنز را در خودش جمع کرده. او هم یکی از چهره‌هایی است که روزگاری در حوزه هنری دور هم جمع بودند و یکی از جریان‌های ادبی ـ هنری معاصر را رقم زدند؛ جریانی که دیدگاه‌های نقادانه‌اش را تا سال‌ها در هفته‌نامه مهر می‌خواندیم. «املت دسته‌دار» اولین مجموعه شعر طنز ناصر فیض است. برای اینکه کمی حال و هوای شعر او دست‌تان بیاید، این چند بیت را بخوانید:

با من برادران زنم خوب نیستند
باید برادران زنم را عوض کنم
وقتی چراغ مه شکنم را شکسته‌اند
باید چراغ مه شکنم را عوض کنم
یک دست جام باده و یک دست زلف یار
پس من چگونه پیرهنم را عوض کنم؟

کد خبر 40938

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز